در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

گاهی روزمره هامو مینویسم ...
گاهی خودمو خالی میکنم اینجا ...
حرفایی ک گوشی برای شنیدن پیدا نمیکنن احتمالا میان اینجا جا خوش میکنن..
شایدم محلی برای فرار از تنهایی !
نمیدونم....

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

رفیقی  دارم ک با چندتا از همکاراش دست ب یکی کردن و بخوام عامیانه بگم شورش کردن علیه رئیسشون :)) من از سلسله مراتب کادر درمان خبر ندارم و نمیدونم چجوریه اما از قرار معلوم دختر خاله من ک سابقه کاریش از رفیقم و همکاراش خیلی کم تر بوده شده رئیس این ها و از طرف رئیس شبکه منصوب شده  اینا هم طبیعتا ناراضی ...

تو کل مدت دعواهاشون من از دوطرف چ دختر خالم چ رفیقم فقط سعی کردم شنونده باشم برای جفتشون ..هیچ حرفی نزدم ...چون اینا خودشون باهم رفیق بودن ! صمیمی هم بودن ..برخلاف خودشون دلم نمیخواس پام ب این جریان باز بشه ..دوست دارم خودشون باهم کنار بیان

دوستم و همکاراش کارشون ب حراست کشیده و باید برن جواب پس بدن چون دخترخالم ازشون شکایت کرده حق هم داشته اینا اذیتش کردن 

حالا این رفیق من امروز زنگ زده بود ب من واسه ناله کردن..وسط حرفاش یهو گف ماوا هیچ فکر میکردی  من و گلی ی روز اینجوری ب جون هم بیفتیم ؟ ما از خواهر نزدیک تر بودیم ! 

ی ذره فک کردم 

گفتم نه ! ادم نمیتونه حدس بزنه ..

من ی روز صبح شوهرم رف سرکار مثل همیشه و هر روز ..ظهرش رفتم تو سرد خونه دیدمش.... ب انداره ی نصف روز طول کشید تا زندگیم از این رو ب اون رو بشه ... تاتمام رویاهام خراب شه !

صبح خودم از پنجره کیف پولشو ک یادش رفته بود ببره براش پرت کردم پایین و دوتامون خندیدیم ...ظهرش برادرشوهرم اومد دنبالم منو برد تو سرد خونه با سرو کله خونی دیدمش... یکماه مونده ب عروسی اونم وقتی خونه و وسایلاش رو تکمیل کرده بودیم !

ی تصادف و ی لحظه ای ک اصلا نفهمیدیم چه اتفاقی افتاده چپ کرده یا خوابش برده یا هرچی... همون لحظه و تصادف و ی ضربه ب سرش و تموم ... اون رفت و زندگی من  زیر و رو شد !

من ک کاری نکرده بودم ...گناهی نداشتم ... زندگی غافلگیرم کرد و شد این !

حالا شما 7 ماهه افتادین ب جون گلی و از پرونده سازی بگیر تا مسخره کردنش هر بلایی خواستین سرش آوردین حالا میگی چرا گلی با من دشمن شده ؟! حالا ک بردنتون حراست و احتمالا قراره بفرستنتون جایی ک عرب نی انداخت ؟! چطور فکر نمیکردی گلم ؟!!

 

دوسه روز زن همسایه قفلی زنده رو ی آهنگی ک شوهرم عاشقش بود و هی میزاره و هی صداش میاد... نمیدونه این دوسه روز هزار بار لعنت کردم خودمو ک کاش اون روز منم باهاش رفته بودم سر ساختمون ...کاش منم تموم کرده بودم ...کاش ب خاطر کارای عروسی کوفتیم اون روز مرخصی نگرفته بودم ...

سرد خونه اون روز منو کم داشت ...

  • mava movahed

تو شغل من اکثر خانوما بعد ی مدت از کار میدانی کنار میکشن و میرن سمت کار اداری ... دلایل زیادی هم داره ک حوصله تایپ کردنشو ندارم

ولی ب هر حال میدون دست آقایونه و من همیشه تو جلسات کاری ی جورایی وصله ناجورم... خیلی وقتا هم مورد تمسخر قرار میگیرم! یادمه اوایل وقتی ی آقایی تیکه بهم مینداخت ک زنارو چ ب این کارا خودمو جرواجر میکردم و هرچی از دهنم در میومد بارش میکردم...بعد ها فهمیدم این کار من دقیقا همون چیزیه ک این اقایون میخوان! این ک من عصبی بشم! عاصی بشم...حرص بخورم...

و خیلی وقته ک سکوت میکنم و در جای مناسب زهرمو بهشون میریزم!

شاید جز ویژگی های اصلی شخصیت من تلخ زبون بودنم باشه! من دست خودم نیست نمیتونم نیش نزنم ب کسی! حالا وای ب وقتی ک از ی نفر کینه هم داشته باشم! قشنگ صافش میکنم...

فیلم بانوی آهنین ک بیوگرافی مارگارت تاچره اوایل فیلم ی صحنه هست ک مارگارت وارد ی جمع مردونه میشه ب عنوان اولین زنی ک پاش ب اونجا رسیده و باهاش مثل ی آدم جزامی رفتار میکنن! من بار ها و بار ها اینو تجربه کردم...

بگذریم...همه این چرت و پرتا رو نوشتم تا برسم اینجا ک من همیشه وسط میدون بین مردا بودم! یعنی از وقتی ک کارم رو شروع کردم هیچ وقت وارد قسمت اداری و بین خانوما نشدم! ب عنوان مدیر عامل شرکت گاهی وقتا شده ی بار یا دوبار در هفته رفتم شرکت! همیشه یا سر ساختمون یا سر پروژه...

این مدت ک پام شکست تصمیم گرفتم بالاخره ب کار های عقب افتاده اداریم برسم ک دقیقا از آذرماه پارسال ک پستم رو تحویل گرفتم انجامشون ندادم!

اینکه مدیر هلدینگ چندبار بهم تشر زده ب خاطر اینکارام بماند...

حالا ک ی هفته ای میشه رفتم سر کار چون نمیتونم زیاد راه برم یا جا ب جا بشم مجبورم هرچیزی ک لازم دارم یا ب آبدارچی بگم بیاره یا ب خود اون کارمندی ک باهاش کار دارم! چون بعضی اسنادو نمیشه داد دست کسی..

اینه ک ی وقتی ب خودم میام میبینم دفترم شده محل اجتماع بانوان وراچ و خاله زنک! انگار براشون جالبه ک من تو شرکت آفتابی شدم و ب هر بهونه ای میان تو اتاقم....

روده درازی چیزیه ک من واقعاااااا نمیتونم تحملش کنم! یعنی حاضرم بمیرم و با آدم پرحرف و روده دراز دمخور نباشم... اکثرشون علاوه بر روده درازی خاله زنک هم تشریف دارن و دقت کردم دیدم دقیقا اون یکی دونفری ک اهل خاله زنک بازی نیستن همونایی هستن ک کم حرفن! 

آیا روده درازی با خاله زنکی رابطه مستقیم دارد؟! از اونجایی ک همیشه اعتقاد دارم آدم خاله زنک چ مرد چ زن از لحاظ عقلی کامل نیست و کم داره و از اونجایی ک وراچی عقل آدمو کم میکنه میشه همچین نتیجه ای گرف!

من آدم عجول و کم حوصله ای ام و از حاشیه بیزارم...وقتی کسی داره باهام حرف میزنه و هی حاشیه میره و اصل کاری رو نمیگه بش تشر میزنم...بله من آدم تخس و بداخلاق و عصبی هستم! مگر با آدم های محدودی ک دوسشون دارم...

نمیتونم این زنای وراچ خاله زنک ک تمام هیکلشون حاشیه هست و فقط واسه حقوق گرفتن کار میکنن رو تحمل کنم! نمیتونممممممممم!

هر روز سرکار یکی دوتا قرص مسکن میخورم از شدت سردردی ک با سر و کله زدن با اینا سرم میاد!

لامصب چهقد فک میزنید ! چه خبرتونه ! بعد ب من میگن تو اعصاب نداری ! خو مگه شما اعصاب برا آدم میزارین؟!

من همیشه ناراحت بودم ک چرا همکارای خانومم از کار میدانی فراری ان و همش دنبال کارمندی ...

ولی الان ی جورایی دارم خداروشکر میکنم!

چون نیازی نیست سر ساختمون یا پروژه یا تو جلسات مهم با ی مشت خاله زنک روده دراز سر و کله بزنم...

این هفته مجدد باید برم شیراز بعدشم اصفهان ب خاطر پروژه ها...با همین پای شکسته! جلسه های مهمیه اما میتونم ب خاطر پام کنسلشون کنم ..اما نمیکنم! چرا ؟! چون نمیخوام کل تایم اداری رو تو شرکت بین این خاله زنکا باشم! اگه برم خونه هم از بیکاری روانی میشم!

من ک بالاخره خوب میشم برمیگردم ب شرایط قبلم

ولی خدا ب داد شوهرای اینا برسه با این حجم از خاله زنکی ک تو وجود این زنا هست....!

  • mava movahed