در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

گاهی روزمره هامو مینویسم ...
گاهی خودمو خالی میکنم اینجا ...
حرفایی ک گوشی برای شنیدن پیدا نمیکنن احتمالا میان اینجا جا خوش میکنن..
شایدم محلی برای فرار از تنهایی !
نمیدونم....

جومه زرد جونم و تهران شلوغ!

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۲ ب.ظ

نشستم تو ماشین اسنپ 

تا صدای آهنگ شروع شد ناخودآگاه باهاش خوندم!

ای آرزو بات بیدنه ایبرم و گوروم ، نیترم سی دلم راهی بجورم جومه زرد جونوم!

گِلی تو چته تکیتِ دیواره سیلت تی مونه!...

چهره مادربزرگ پدریم با لباس لریش و صورت خسته ش موقع نون پختن یادمه...

بالای تنور نشسته بود

منم عین گاو از خمیر نونا میخوردم! هرچند دقیقه تا میدید فک من در حال جمبیدنه میگف : نکو تیه سفید! شر بوات نهام ایابو!

(نکن چش سفید ! شر بابات می افته دنبال من!)

باز تا سرش گرم میشد من خمیر میخوردم!

عموی بزرگ با اون سیبیلای داش مشتیش اون طرف حیاط روی تخت میله ای نشسته بود اینو برای دایه میخوند.. 

بابا اینا دایه صداش میکردن ما نوه ها بهش ننه میگفتیم...

عمو براش میخوند جومه زرد جونوم گلی تو چنه تیکته دیواره سیلت تی مونه!

ننه هم میخندید... چروک های صورتش خیلی زیاد بود...خیلی زیاد تر از سن کمش

ننه رو تو ۱۲ سالگی شوهر داده بودن ب پدربزرگم ک ۴۰ سالش بود!

و عمه بزرگم رو تو ۱۳ سالگی ب دنیا اورده بود!

شاید الان عجیب باشه ولی ظاهرا اون موقع بین لرا مرسوم بوده ازدواج اینجوری! تازه بابابزرگ من ک ازدواج اولش بوده

ی موقعی میدیدی ی پیرمرد ۶۰ ساله قصد ازدواج مجدد داره واسه زن دوم ی دختر ۱۵ ساله میگرفته...!

بابابزرگ تو ۷۰ سالگی میمیره درحالی ک عموی کوچیک ۶ ماهش بوده!

ننه میمونه با ۱۲ تا بچه یتیم! ک ۳ تا دختر بزرگش مث خودش تو سن کم شوهر کرده بودن...

ننه با چ درد و بدبختی اینارو بزرگ میکنه بماند... 

شیر زنی بوده ب معنای واقعی...

صدای راننده ک اومد تصویر ننه از ذهنم رفت! 

میگفت آبجی جسارته.. شما هم لر هستی؟ گفتم بله! گفت دیدم از لحظه اول با اهنگه رفتی تو حسا! گوتوم یو حتما و خومونه!

بچه باحالی بود...و خاکی مث همه لرا

لری حرف زدیم!

بعد ی هفته تهران بودن و کلافگی...بش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ حیف نیست دیار خودت ول کردی اومدی اینجا؟

گف درس میخونم و کار میکنم... ولی میخوام برگردم...

گفتم منم بعد هفت هشت سال دوری برگشتم... 

ما لرا بدون هم نمیتونیم! بدون صمیمیت خاصی ک فقط بین لرا مرسومه نمیتونیم...

یاد ننه بخیر... 

هیچ وقت نیومد شهر زندگی کنه

پونزده شونزده سالم بود ک فوت شد ولی از سن چهارسالگیم ک یکی از عمه ها تصادف کرد و فوت شد دیگه ندیدم لباس سیاه دربیاره یا موهاش حنا بزاره!

هیچ کس ندید...

جومه زرد جونوم... 

هنوزم دلم برای چین و چروکای دست و صورتت ...برا دامن لری و قشنگت ...برا چادرگلگلی ک بیرون میپوشیدی و اون لحجه اصیلت تنگ میشه...

  • mava movahed

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">