رفیق ناباب!!!
آرش جز معدود پسراییه ک دوران دانشگاه باهاش سلام علیک داشتم...رفیق بودیم باهم و بعد دانشگاه هم چندتا پروژه باهم همکار بودیم...
چندباری هم ک پروژه شمال داشتم رفتم گرگان دیدنش حتی دوسال پیش ک ازدواج کرد کلا از رفیقاش 5 نفرو دعوت کرده بود ک یکیش من بودم! عروسیشون خیلی خصوصی بود...
با خانومش هم رفیق شدم...
از یکی دو هفته پیش گفته بود با خانومش میخواد بیاد جنوب و ی قرار بزاریم همو ببینیم ... جریان الفم بهش گفتم..خیلی خوش حال شد
دیروز اومدن و باهم رفتیم بیرون و برخلاف تصورم ک فکر میکردم الف شاید خوشش نیاد ولی با آرش کلی باهم صمیمی شدن و عملا ما زنا رو ول کردن لب ساحل ب حال خودمون!
آرش برای من ی فندک آورده بود با طرح مار از ی برند ک عاشقش بودم!
یعنی ب حدی ذوق کردم ک الف گفت دلت فندک میخواست میگفتی بخرم برات خب!:)))
چند لحظه طول کشید تا یادم بیاد من دیگه فندک ب کارم نمیاد!..
وقتی ب آرش گفتم ترک کردم وا رفت! گفت حتی محجبه شدنت هم برام ب اندازه ترک کردنت عجیب نیس!
راست میگفت ... همین آرش ی زمانی کلی خودشو ب آب و آتیش میزد ک ترک کنم اما نمیکردم...
فرصت شد یکم از خاطرات اون موقع هم تعریف کنیم ..از بی پولی هامون ... برای خنده و شوخی ی عطر شنل اصل هم برام گرفته بود! داستانش اینه ک ما جفتمون عطرباز بودیم و اون عاشق لالیک بود من شنل
ولی دوتامون پول گرفتن اصلشو نداشتیم... اون موقع اون تو ی رستوران کار میکرد منم منشی بودم مجبوری فیکشون رو میخریدیم...
ی روز اعصابم خیلی داغون بود آرش میگف تو از صبح ی مرگیت هست بگو چته اخرش بش گفتم از بس دلم شنل اصل میخواد شب خواب دیدم رفتم اصلیشو گرفتم ! چی میشه ی بار اصلیشو از نزدیک ببینم! اول کلی مسخرم کرد و بم خندید بعد نشست نقشه کشید ی روز تیپ آنچنانی زدیم رفتیم ی عطرفروشی مثلا باکلاس ک پاتوق آدمای سانتال مانتال بود ن دوتا دانشجوی بدبخت مثل ما!
آرش با کلی قیافه گفت خواهرمو اوردم براش عطر بخرم چند مدل بیارین ببینم پسندش میشه یا ن
فروشنده هم کلی عطر چید رو میز و کلی هم درموردشون توضیح میداد منم مثلا ناز میکردم از هرکدوم ی پیس میزدم میگفتم خوشم نمیاد! آرش درگوشم گفت تو رو جدت مواظب باش از اینا میزنی از دست نیفته بشکنه ک باید جفت کلیه هامونو بفروشیم پولشو بدیم!
اخرشم ب یارو گفت شنلم بیارین ببینه منم طبق برنامه رو کل لباسام زدم ! بعدم گفتم خوشم نمیاد ! و قیافه گرفتم اومدم بیرون!!!
آرشم طبق برنامه معذرت خواهی کرد گفت ببخشید آبجیم سخت پسنده خیلی اذیت میکنه موقع عطر گرفتن و اومد بیرون!
تا نیم ساعت هار هار میخندیدیم... پول تاکسی نداشتیم بعد رفته بودیم عطر فروشی ک ارزون ترین عطرش اندازه حقوق 6 ماهمون بود!
همه این کارا واسه این بود ک من آرزو ب دل نمونم و ی بارم ک شده شنل اصل بزنم !
یادش بخیر ...بعد دانشگاه آرش با اولین پروژه ای ک داد برام شنل گرفت منم ساعتیو براش گرفتم ک میدونستم عاشقشه...زندگی دوتامون الان نسبت ب اون روزا زیر و رو شده...
اینا برای ی چیزی حدود 8 یا 9 سال پیشه ... ولی حس میکنم همین دیروز بوده...
ما دوتا از همه چیز همدیگه خبر داشتیم... آرش برعکس من خیلی آدم اجتماعی و اهل بگو بخند و ارتباط با بقیه نبود... روهم رفته شاید هفت هشتا رفیقم نداشت ...
ولی بچه زرنگی بود... ی دوره ای تنها رفیق صمیمیم بود...
هنوز یادشه ک من عاشق مار بودم..میگف بیشرف کلی گشتم برات طرح مار پیدا کنم بعد میگی سیگار گذاشتم کنار! تو تا همین پارسال میکشیدی! میگف هم خوش حالم ک ترک کردی هم ناراحتم ک اینجوری پدرم دراومد بابت پیدا کردن این...
دیشبم موندن ولی صبح زود رفتن...خانمش بارداره و نوبت دکتر داشت
بابت خونه خیلی خوش حال بود ... ی شبایی ک از دست همخونه هام دیوانه میشدم میزدم بیرون آرش ماشین رفیقشو میگرف و میچرخیدیم... گریه میکردم...زار میزدم میگفتم آرش من اگه بتونم ی خونه بخرم ک از شر مستاجری و همخونه داشتن خلاص شم دیگه هیچی نمیخوام!
همیشه میگف تموم میشه...روزای سخت ماهم تموم میشه طاقت بیار...
دیروز گفت یادته گفتم تموم میشه ؟! دیدی شد ؟!
دیدن آرش کلا حال و هوامو عوض کرد
بین فشارهایی ک این روزا رومه واقعا مثل ی مسکن بود...
حالا از دیروز تا حالا فندک جلو چشممه و نمیدونم باهاش چیکار کنم!
یکی دوبارم وسوسه شدم سیگار بگیرم!
از این ناراحتم ک خداتومنم پول بالاش رفته!
میترسم آخرش کار دستم بده هدیه این رفیق ناباب !
- ۰۲/۰۸/۱۹
فندک مارک معروف که فقط زیپو میشناسم.
از فندک زیپو اصلا خاطره خوبی ندارم. تلخه برام. خانوم اولی که کات کرد باهام پارتنر بعدیش دودی قهاری بود. میخواست برا تولدش فندک سفارش بده چون فقط من رو تهران میشناخت، من رو مامور انتخاب و خرید و پست کردنش کرد...
کلا سر همین از فندک مارک متنفرم.
علی ای حال
یک توصیه دوستانه اینکه این دو کادو رو (عطر و فندک) ترجیحا در دیدرس آقای الف قرار ندین. ما مردا بالاخره اون ته مایه حسادته همیشه تو قلبمون هست هر چقدرم انکارش کنیم.
خودم یادمه اول امسال که هنوز با مینا در ارتباط بودم، گفت یک کادویی گرفته براش فلان پسر. بهش گفتم اوکیه فقط بهم نگو چه کادوییه! چون اونجوری دیگه هر وقت همراهت ببینم اون کادو رو حسادتم شعله ور میشه. ندونم کادو چیه میتونی همیشه همراهت داشته باشیش .