روز های انتظار...
روزای اولی ک شکمم جلو اومده بود تو محل کار سعی میکردم بپوشونمش
یکی از درگیری های ذهنیم شده بود پیدا کردن مانتویی ک گشاد باشه و چیزی توش معلوم نباشه
دلیلشم واضحه چون نمیخواستم موج وراچی ها و چرت و پرت گفتن هاشون شروع بشه
واسه منی ک مدام از این ساختمون ب اون ساختمون و از در و دیوار بالا میرفتم تا کارو با چشم خودم ببینم و کنترل کنم و الان ب خاطر شرایطم نمیتونم همینطوریش تحمل چندماه باقی مونده عذاب بود چ برسه بقیه هم بدونن...
از یکی دو هفته پیش دیگه خسته شدم و قایم کردنشو گذاشتم کنار و دقیقا از همون روز شروع شده چرت و پرت گفتنا
چ لزومی داره زن حامله بیاد سرکار!
اگ کارش براش مهم بود چرا حامله شد!
اگ لیاقت مادر شدن داشت سرکار نمیومد خدا ب چ کسایی بچه میده !
و ....
از روز اول تصمیم گرفتم ب هیچ جام نباشه
و حتی ی کلمه هم بحث نکنم باهاشون
ولی این دید ب شدت داره آزارم میده ...
چرا از ی زن توقع میره ب محض بچه دار شدن همه کار و زندگی و حتی خودشو فراموش کنه و بچسبه ب بچه ؟!
چرا اگ ی زنی در کنار مادر بودن خودش و کارش هم براش مهم باشه میشه مادر بی مسئولیت ! یا مادری ک لیاقت مادر بودن نداره!
این دید مسخره از کجا میاد ؟!
مدیر هلدینگ مرد محترمیه و من همیشه استاد صداش کردم
همیشه هم برام مثل یک استاد و یک پدر بوده
بهش گفتم ک میخوام شرکت رو تحویل بدم و بهم گف شرایطم اوکیه و اصلا مشکلی نیست و میتونم ی سال مرخصی باشم و بعد بیام
گف ماوا تو همیشه جای دخترم بودی ... مباد زحماتتو ب خاطر این مسئله ب باد بدیا!... حیفه
وقتی بهش گفتم از قبل بارداری این تصمیم رو داشتم و در اصل هدفم اینه ک ی مدت کوتاه استراحت کنم و شرکت خودم رو راه بندازم خیالش راحت شد...
گف میدونستم کنار کشیدن بعیده و ماوای بلند پرواز حتما برنامه ای داره...
گف همه جوره کمکم میکنه برای شرکتم و دلمو گرم کرد...
خوش حالم ک این دوسه سال برای آدم فهمیده ای کار کردم...
الف خیلی خوب درکم میکنه
از همون روزای اول هم باهاش اتمام حجت کردم درمورد کارم...
گفتم ک من حواسم ب بچه هست اما ازم توقع نداشته باشه کارمو بزارم کنار
رانندگی با این وضعیت برام سخت شده
بیشتر وقتا یا با راننده شرکت میرم یا خود الف منو میبره
پروژه ها ب جاهای نسبتا خوبی رسیده
و واقعا نمیخوام اجازه بدم روزای نسبتا خوبمو حرفای چندتا آدم مغز پوسیده و متحجر خراب کنه
از روزی ک جنسیتش معلوم شد تو ی دفتر براش مینویسم
برای ایلیا از انتظارم برای اومدنش مینویسم...
کاش تمام این آدمایی ک با طرز تفکر کپک زدشون دوران سخت بارداری ی زن رو با حرفاشون سخت تر میکنن برای یک روز این وضعیت رو تجربه میکردن!
کاش!
- ۰۳/۰۴/۱۹
سلام
کلی دعاگوتون بودم کنار خونه خدا ...
و اینکه اگه بهم نخندین یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که یه روز مادر شم، مادر بودن حرمت خاصی داره، قداست والایی داره و روح بلندی میخواد ...
اینکه کسی این مساله رو درک نکنه اشکال اون فرد نیست، مشگل عظمت مادر بودنه ک تووهر ظرفی نمیگنجه
یعنی خوش به حال ایلیا جان و پدرش با این مادر روشن و سالم
عاقبت بخیر و سلامت باشین