در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

گاهی روزمره هامو مینویسم ...
گاهی خودمو خالی میکنم اینجا ...
حرفایی ک گوشی برای شنیدن پیدا نمیکنن احتمالا میان اینجا جا خوش میکنن..
شایدم محلی برای فرار از تنهایی !
نمیدونم....

ب بهونه ی موی سفید...

جمعه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۱۵ ب.ظ

۱۸ خرداد برای من ی تاریخیه ک امکان نداره هر سال از یادآوریش نخندم

۸ سال پیش این موقع ها اوایل بیس سالگی وقتی دانشجو بودم

ی همچین شبی نمیدونم تو آینه خوابگاه چیکار میکردم ک دیدم قسمت جلویی موهام ی تار موی سفید در اومده!

برق از سرم پرید! چنان جیغی زدم ک شین از خواب پرید و از تخت پرت شد پایین !

هیچ وقت یادم نمیره با حرص کندمش و شروع کردم گریه کردن!

از بچگی از موی سفید متنفر بودم و کابوس زندگیم داشتن موی سفید بود...

فک میکردم قراره ۵۰ سالگی موی سفید در بیارم! 

با صدای گریه هام بچه های اتاقای دیگه هم اومدن تو اتاق و هرکی میفهمید چرا دارم گریه میکنم میخندید و میگف ولش کنین این ماوا همیشه ی تخته کم داشت...

یادمه یکی دوساعت بعد تلفنی با رفیق صمیمیم صحبت میکردم جریانو بش گفتم و گفتم ک کندم اون ی تار موی لعنتی رو رفیقم گفت احمق واسه چی کندیش ؟!

نباید بکنیش چون بیشتر میشه!

این شوک دوم بود!

تا اینو گفت باز زدم زیر گریه و لنگ و لغد انداختن ک من نمیخوام پیر بشم!

الان ک فکرشو میکنم مغزم سوت میکشه از اون حد دیوانه بودنم تخت بالا بودم و از شدت تکون دادن تخت کیفم ک ب پایه تخت آویزون بود افتاد خورد تو سر نفر پایینی :)))

با چ گریه ای تو دفترخاطراتم ثبتش کردم و فرداش در حال عر زدن تو دانشگاه برای آرش هم تعریفش کردم ک گفت خب منم کلی موی سفید دارم چیه مگه؟ گفتم من نمیخواااام پیر بشم!

فکر میکردم موی سفید یعنی پیری ...یعنی تحلیل رفتن...یعنی ب سمت نابودی رفتن...

این روزا کلی موی سفید روی سرم دارم! ن رنگشون میکنم ن تلاشی برای پوشوندنشون...

یادگاری ان...یادگاری تمام روزای بدی ک گذشت...

موهای الف تقریبا دیگه کلا جوگندمیه 

وقتی براش تعریف کردم گفت خودش پونزده شونزده سالگی ک پدرش فوت میشه شروع میکنه مو سفید کردن 

عجیبه ک یکی دوساله حتی دیگه رنگ نمیکنم موهای سفیدمو

ی علاقه عجیبی بهشون پیدا کردم...

مث ی خالکوبی طبیعی میمونن!...

تو دفتر خاطرات اون موقعم صفحه این خاطره طوری موج موجی شده ک نمیدونم اون شب با چ حجم اشک و فین فین کردنی نوشتمش...:)))

  • mava movahed

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">