حجاب قربته الی الله!
تا یادم میاد کسی کاری ب اعتقادات من نداشت...
مادر و خانوادش ک اصلا اهل این حرفا نبودن
بابا هم ک اعتقاداتش تو نماز یومیه و روزه ماه رمضون رفع تکلیفش و هیات رفتن ماه محرمش خلاصه میشد!
از حق نگذریم همینا بابامو نگه داشت ندیدم هیچ وقت کارایی رو بکنه ک دین گفته نکن! اما در همین حد بود..
اعتقادات من تا چهارده پونزده سالگی همین بود ک دهه محرم با بابام برم هیات..ن نماز و ن حجاب و ن هیچی
از همون پونزده شونزده سالگی شک هام باعث شد برم دنبالش ک دین چیه؟ خدا کیه؟ از همون سالا حجاب و نماز اومد تو کارم و خداروشکر اوکی بود تا زمان دانشگاه و بعدش ...
حالا ک متوجه شدم تو این سالای دور شدن چهقدر آسیب دیدم از این دوری...
تو سالایی ک هر غلطی کردم...
چندماهی میشه نماز میخونم...حجابم ولی این سالا کنار نرف...بی حجابی من تو پیدا بودن قسمت جلویی موهام خلاصه میشد و بس!
خداوکیلی هیچ وقت نشد پوشش زننده داشته باشم یا لباس تنگی یا روسری از سرم بیفته.. اما اتفاقات پارسال برام ی تلنگری بود ک ب خودم بیام و ببینم با خودم چند چندم... با خودم گفتم ماوا یا زنگی زنگ یا رومی روم...
نمیدونم عکس العمل اطرافیانم چجوری خواهد بود... تو محل کار و جاهای دیگه...
ب هر حال من بعد ماه ها فکر کردن و مطالعه کردن تصمیمم رو گرفتم...
از همین شب عاشورا و وسط مراسم.. حجاب کامل میکنیم قربه الی الله.!...
سعی میکنم تا چند ماه آینده با چادر هم اوکی شم..
...
خوش حالم ک سرم ب سنگ خورده...
ب قول شاعر
باز با گریه ب آغوش تو برمیگردم...
چون غریبی ک خودش را برساند ب وطن...
سرم پایینه ... روم سیاهه بابت گندکاریام ...
آلوده تر از من نبود بر درت ولی
آقا تر از آنی ک برانی مرا حسین!...
- ۰۲/۰۵/۰۵
و همه چیز از خسته شدن شروع می شه...
خدا پشت و پناهتون.