دریا
عاشق دریام ...
شاید یکی از مهم ترین دلایلی ک باعث شد بعد از چندین سال برگردم به زادگاهم همین دریا بود :)
بچه که بودم هیچ وقت اجازه نداشتم بیش از سطح زانو هام تو آب برم اونم فقط وقتی ک بابا بود ! مامان چون اصولا از داخل آب اومدن وحشت داشت حتی نوک انگشتای پاش رو هم ب آب نمیزد و وقتی با مامان دریا میرفتم کلا اجازه تو آب رفتن رو نداشتم ! فقط میتونستم تو ماسه ها بازی کنم برا همین ی کلکسیون از موجودات دریایی خشک شده دارم ک لب ساحل لای ماسه ها پیداشون کردم !
اما وقتی با بابا میرفتم تا حد زانوهام اجازه داشتم تو آب برم و بیش تر از اون از نظر بابا ممکن بود غرق بشم !!!!!!!
یعنی این طوری بود ک بابا و بقیه تا حد گردن تو آب میرفتن و من مث عقده ای ها باید همون جا می ایستادم نگاه میکردم :(
اما خب از اون جایی ک من تن به زور بده نیستم 😂 چند بار قاچاقی تا حد گردنم تو آب رفتم و یکی دوبارش فهمیدن و پدرم رو در آوردن اما به لذتش می ارزید 😂😂
یه بارم وقتی بچه بودم عمو دلش سوخت منو کول کرد و تا نزدیک کتف هاش رفت تو آب ...
خلاصه اینکه عقده ای شدیم ک تو آب دریا شنا کنیم از بس والدین گرام ترس بیخود و بی جهت داشتن
جالبه الان دیگه اصلا ذوق و شوق تو آب رفتن ندارم و امروزم ک اتفاقی رفتم کفش پاشنه بلند پام بود ک دیگه کلا امکان تو آب رفتن نبود ...
کنار ساحل معمولا اسب هست واسه سواری کردن بابا عاشق اسب بود درست مثل الان من که جونم واسه اسب در میره ! اما وقتی بچه بودم از اسب سواری مثل مرگ میترسیدم ! بابا چون کلا عشق سوارکاری و اسب بود گاهی منو بزور سوار اسب میکرد مثلا یه عکس تو البوم از من هست فکر کنم برای حدود ۸ سالگیم که دهنم مثل غار حرا بازه و دارم عر میزنم ! چون بابا منو سوار اسب کرده که ازم عکس بگیره بدون اینکه توجه کنه من تو مرز سکته کردنم !😂یعنی این ابوی گرام ما با تو آب رفتن حتی در حد کمر من مشکل داشت میگفت بلایی سرت میاد اما بچه فسقلی که از اسب وحشت داره رو بزور سوار اسب کردن از نظرش مشکل نداشت !!!😐🤣
نگاه کردن به دریا چیز عجیبیه کلا ...حس آرامش محضه ... حرکت موج ها واقعا آدم رو مست میکنه ...
دریا همیشه برام مثل پناهگاهه .. تقریبا همیشه وقتی از شدت فشار روحی نمیدونم چ خاکی تو سرم بریزم میام دریا ...
خدایا مرسی واقعا که دریا رو آفریدی واسمون !
- ۰۲/۰۱/۲۷
بعد از دیدن عمان دیگه دریایی به چشمم نمیاد :)