در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

جوجه تخس و عصبی

در حال ترک اعتیاد

گاهی روزمره هامو مینویسم ...
گاهی خودمو خالی میکنم اینجا ...
حرفایی ک گوشی برای شنیدن پیدا نمیکنن احتمالا میان اینجا جا خوش میکنن..
شایدم محلی برای فرار از تنهایی !
نمیدونم....

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

از همون اوایل نامزدی

من هر وقت پیش میومد باید سفر کاری میرفتم

خود ب خود ب الف میگفتم ک در جریان باشه ...حالا یا زنگ میزدم یا پیام میدادم

اون از من نخواسته بود من خودم اینکارو میکردم و اونم متقابلا همین بود

پریروز عصر اتفاقی قرار شد برم شیراز چون ی مشکل برا پروژه پیش اومد

اینقدر یهویی شد ک فقط از شرکت اومدم خونه لباسمو عوض کردم و ساکمو با هرچیزی داخلش بود برداشتم و سوار ماشین شدم رفتم

کارا گره خورده بود

ساعت حدود یازده و نیم بود 

الف زنگ زد ک بریم بیرون شام بخوریم 

گفتم عه من شیرازم! و همانا تعجب کردن و ناراحت شدنش

ک چرا خبر ندادی...چرا چیزی نگفتی و ...

من ب حسب عادت همیشگیم ک بدم میاد کسی سعی کنه کنترلم کنه یا بابت کارام ازم دلیل بخواد بهش پریدم ک یعنی چی؟! مگه من بچه ام ک هرجایی خواستم برم یا کاری کنم قبلش ب تو بگم؟! و چون توقع صدای بلند منو نداشت غلاف کرد...آروم تر از قبل گفت منظورم اینه من برنامه ریزی کرده بودم بریم بیرون و کاش قبلش خبر میدادی

و گفتم ک من اصلا یادم نبود و فراموش کردم ...ولی چیز مهمی هم نبود!

و باز جوش آورد و چیز مهمی نبود؟! الان تو ی چیزیت بشه من از کجا بدونم کجایی و همانا اولین دعوای ما

دوتا من گفتم دوتا اون گفت و با دعوا قطع کردیم

الان دوروزه قهریم 

یکبار اون زنگ زد ک چون باز بحثمون شد سر همون موضوع و ب نتیجه ای نرسیدیم دوباره قطع کردیم!

و الان میدونم ک باید من زنگ بزنم

اما اصلا اصلا اصلااااا نمیتونم

هی میخوام شمارشو بگیرم هی نمیگیرم

چون من ده ساله اینطور زندگی کردم! صفر تا صد همه چی دست خودم بوده و متنفرم از اینکه بخوام بابت کارام ب کسی توضیح بدم

میدونم بد حرف زدم میدونم ی بخشیش تقصیر منه

ولی چون میدونم باز ب هیچ نتیجه ای نمیرسیم و اون همچنان معتقده من باید بهش خبر میدادم نمیتونم کوتاه بیام... 

کاش این اولین و اخرین باری باشه ک سعی میکنه کنترل کنه منو

من خودم خودجوش همیشه بهش خبر میدادم بدون اینکه ازم خواسته باشه

ولی حالا ک میدونم توقع داره من خبرش بدم حرصم گرفته و نمیتونم تحمل کنم!

لعنت ب کار من ک گند زده ب زندگیم

هوف...

  • mava movahed

نشستم تو ماشین اسنپ 

تا صدای آهنگ شروع شد ناخودآگاه باهاش خوندم!

ای آرزو بات بیدنه ایبرم و گوروم ، نیترم سی دلم راهی بجورم جومه زرد جونوم!

گِلی تو چته تکیتِ دیواره سیلت تی مونه!...

چهره مادربزرگ پدریم با لباس لریش و صورت خسته ش موقع نون پختن یادمه...

بالای تنور نشسته بود

منم عین گاو از خمیر نونا میخوردم! هرچند دقیقه تا میدید فک من در حال جمبیدنه میگف : نکو تیه سفید! شر بوات نهام ایابو!

(نکن چش سفید ! شر بابات می افته دنبال من!)

باز تا سرش گرم میشد من خمیر میخوردم!

عموی بزرگ با اون سیبیلای داش مشتیش اون طرف حیاط روی تخت میله ای نشسته بود اینو برای دایه میخوند.. 

بابا اینا دایه صداش میکردن ما نوه ها بهش ننه میگفتیم...

عمو براش میخوند جومه زرد جونوم گلی تو چنه تیکته دیواره سیلت تی مونه!

ننه هم میخندید... چروک های صورتش خیلی زیاد بود...خیلی زیاد تر از سن کمش

ننه رو تو ۱۲ سالگی شوهر داده بودن ب پدربزرگم ک ۴۰ سالش بود!

و عمه بزرگم رو تو ۱۳ سالگی ب دنیا اورده بود!

شاید الان عجیب باشه ولی ظاهرا اون موقع بین لرا مرسوم بوده ازدواج اینجوری! تازه بابابزرگ من ک ازدواج اولش بوده

ی موقعی میدیدی ی پیرمرد ۶۰ ساله قصد ازدواج مجدد داره واسه زن دوم ی دختر ۱۵ ساله میگرفته...!

بابابزرگ تو ۷۰ سالگی میمیره درحالی ک عموی کوچیک ۶ ماهش بوده!

ننه میمونه با ۱۲ تا بچه یتیم! ک ۳ تا دختر بزرگش مث خودش تو سن کم شوهر کرده بودن...

ننه با چ درد و بدبختی اینارو بزرگ میکنه بماند... 

شیر زنی بوده ب معنای واقعی...

صدای راننده ک اومد تصویر ننه از ذهنم رفت! 

میگفت آبجی جسارته.. شما هم لر هستی؟ گفتم بله! گفت دیدم از لحظه اول با اهنگه رفتی تو حسا! گوتوم یو حتما و خومونه!

بچه باحالی بود...و خاکی مث همه لرا

لری حرف زدیم!

بعد ی هفته تهران بودن و کلافگی...بش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ حیف نیست دیار خودت ول کردی اومدی اینجا؟

گف درس میخونم و کار میکنم... ولی میخوام برگردم...

گفتم منم بعد هفت هشت سال دوری برگشتم... 

ما لرا بدون هم نمیتونیم! بدون صمیمیت خاصی ک فقط بین لرا مرسومه نمیتونیم...

یاد ننه بخیر... 

هیچ وقت نیومد شهر زندگی کنه

پونزده شونزده سالم بود ک فوت شد ولی از سن چهارسالگیم ک یکی از عمه ها تصادف کرد و فوت شد دیگه ندیدم لباس سیاه دربیاره یا موهاش حنا بزاره!

هیچ کس ندید...

جومه زرد جونوم... 

هنوزم دلم برای چین و چروکای دست و صورتت ...برا دامن لری و قشنگت ...برا چادرگلگلی ک بیرون میپوشیدی و اون لحجه اصیلت تنگ میشه...

  • mava movahed